من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها !
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !
او مرا می خواند،
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ..
من خدایی دارم ، همه اسمش زییا
هرچه من از او دور ، او به من نزدیک است
هرچه من نافرمان ،او همان مهربان
من خدا را هر شب می گذارم تنها
میروم با رویا میروم با شیطان
من هر لحظه که هر چیز به نفع من نیست
میشوم مایوس از رحمت او
و او من هرچقدر نافرمان و بد میشوم
باز دوستم دارد ، باز مرا می خواند
گاهگاهی فقط باید ، اری فقط باید الرحمن بخوانی
الرحمن بخوانی و گریه کنی ، فقط الرحمن
چون هیچ آیه دیگری ، هیچ سوره ی دیگری
نمی تواند خدای مرا زیباتر از الرحمن توصیف کند ...
چقدر مانده زمان رسیدنت برسد
چقدر مانده که دستم به چیدنت برسد
اگر چه حجم خدایان کاغذی شده ام
نخواستند که چشمم به دیدنت برسد
اگر چه گربه سیاه پلید زشت شب نگذاشت
که لحظه های شگفت پریدنت برسد
نگاه کن به غزل، تا به ذهن من شاید
شگردهای عجیب کشیدنت برسد
گمان کنم که خدا هم دوباره قادر نیست
به کشف راز شب آفریدنت برسد
درون سینه ی من جای قلب، یک حفره ست
خدا کند لحظات تپیدنت برسد.
پشت سر کسی که دوستش داری ولی نمیخوادت گریه نکن چون فراموش کردنش سخته و برای بدست آوردن کسی که دوستت نداره گریه نکن چون بدست نمیاریش اگه هم بدست بیاریش نمیخوادت.
.
تو رابطه های دوستی اگه دیدین ب هنگام قهر بودن دوستتون برای آشتی پا پیش میذاره و طاقت قهری نداره, بدونید ک واقعا دوستتون داره,
اما اگه دیدین اصلا براش مهم نیست, و با کوچکترین بهانه ای قهر میکنه بدونید ک اصلا دوستتون نداره و حرفاش پووووچ…